داستان یک نفر چشم به راه من است
در دل اندیشید: علی رغم اینکه کمی می ترسد به طرز ترسناکی کنترلی بر اعمالش ندارد. به طرف جعبه کوچک حاوی قرصها رفت...
در دل اندیشید: علی رغم اینکه کمی می ترسد به طرز ترسناکی کنترلی بر اعمالش ندارد. به طرف جعبه کوچک حاوی قرصها رفت. شکاف کوچکی که با تیغ روی دستش ایجاد کرده بود، هنوز می سوخت و انگار با این سوزش مدام به او یادآوری می کرد که این بار باید راه بهتری بیابد و همه جوانب را بسنجد.
نوع مطلب : داستان كوتاه - حرف ی،
برچسب ها: داستان، داستانک، داستان کوتاه، داستان آموزنده، داستان های کوتاه، داستان های آموزنده،